برایش غذا کشیده ام تا روی روفرشی بنشیند و بخورد.

چند دقیقه بعد برمی گردم و می بینم که یشقاب روی میز عسلی است و کلی برنج روی راحتی و سرامیک مقابلش ریخته. خودش هم مشغول بازی کردن است. صدایش می کنم. با خونسردی می پرسم:

_حسین! این برنج ها رو کی ریخته اینجا؟

با خونسردی و بی خیالی جواب می دهد:


_مَمَد.

محمد اسم پسرخاله کوچکتر از خودش است که ساکن شهر دیگری است!

خودم را به اشتباه شنیدن می زنم. عادت دارد جواب سوال های تاکیدی را با "آره" جواب بدهد. برای همین با تاکید می پرسم:

_حسین این برنجا رو ریخته؟

_نه! مَمَد!

دیگر خیلی واضح است. لابد محمد ریخته است دیگر! بچه که دروغ نمی گوید!!